مولانا حسودانه میپرسد: «جانِ جهان! دوش کجا بودهای؟» بعد خودش را دلداری میدهد: «در دل ما بودهای». بعد سعی میکند دلِ محبوب را نرم کند: «آه که من دوش چهسان بودهام!» و باز حسادت هجوم میآورد: «آه که تو دوش که را بودهای!» و دوباره خودش را دلداری میدهد: «در آغوش قبا بودهای.»
💬Ebrahim
NiNa
@Kafiha