🔴 تعطیلی کلیه مراکز دولتی و بانک‌ها در روز یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳
🔹در پی تداوم گرمای شدید و کم‌سابقه هوا و به منظور حفظ سلامتی شهروندان و مدیریت مصرف انرژی، کلیه مراکز و ادارات دولتی و بانک‌ها در سراسر کشور (به جز مراکز خدمات امدادی و اورژانسی) روز ی
برای انتخاب یک محیط کار، سوال مهم اینه که: قدیمی ترین نیروها چند سال در این مجموعه فعالند؟ مجموعه‌ای قدیمی که عمر همکاری با قدیمی ترین نیروهایش به دو، سه سال نمی‌رسد، احتمالاً جای مناسبی برای کار کردن نیست.
یه مرد میتونه در حال فروپاشی باشه، اما یه جوری کنارت آروم وایساده باشه و لبخند هم بزنه که حتی لحظه‌ای به ذهنت نرسه چه آشوبی درونش داره. بوسیدنیه این طاقت و صبر و تحمل.
پسرا پرنسس نشدن ! پسرا فهمیدن به چه آدمایی پا می‌دید پسرا فهمیدن اگه پول نداشته باشن تو آمار نیستن پسرا فهمیدن سربازی و اجبار و خیانت یعنی چی پسرا مهریه دادن رفیقاشونو دیدن پسر میگه من همه آیتم هارو بدست آوردم پس ارزشمندم بدست بیار منو … دنبال جواب
شاید عجیب باشه ولی یچی درمورد آدما که هیچوقت از ذهنم نمیره بیرون، مدل و صدای خندیدنشونه… یعنی وقتی یادشون میوفتم اولین چیزی که میاد به ذهنم خنده‌هاشونه.
دوران دانشگاه یکی از بچه‌ها رفت پیش یکی از دخترای همکلاسیمون و بهش گفت ببخشید من اینجا یه چیزی گم کردم شما ندیدینش؟ دختره گفت چی؟! گفت حواسمو پیش رو نگاهتون حالا من مث احمق‌ها داشتم اونجا میگشتم ببینم چی گم کرده پیداش کنیم مژدگونی بگیریم.
گام اول بهبود یه رفتاری که بقیه می‌گن اشتباهه یا خودت شک می‌کنی غلطه این نیست که با خودت بجنگی تا عوضش کنی. بلکه اینه که بفهمی دقیقاً چرا اون کارو می‌کنی.
ما واقعا هنر کرده‌بودیم... ما هنر کرده بودیم که با وجود زخم‌های بسیارمان، هنوز مهربان بودیم. ما هنر کرده‌بودیم که با وجود تمام دلخوری‌ها و رنج‌هایی که در ما اقامت داشت، همچنان لبخند می‌زدیم و دلمان نمی‌آمد کسی را برنجانیم و بانیِ شکستنِ هیچ دلی باش
•جنگ جهانی زد (world war z) •جاده مردگان (Wyrmwood : Road of the Dead) •طلوع مردگان (Dawn of the Dead 2004) •28 هفته بعد (28 Weeks Later) •سرزمین زامبی ها (Zombie land) •دختری با تمام موهبت ها (The Girl with
نمی‌دونم چطور توضیح بدم، یه دوستم می‌گفت: "هر وقت تو زندگی یه چیزی نیست، به چیزهایی که هست نگاه کن." با همین فلسفه وسط کویر لاستیک زده بود و نشسته بود آبجو خورده بود و غروب رو تماشا کرده بود. می‌گفت می‌دونستم فرقی نمی‌کنه چقدر نگران بشم، نگرانی من ک
